جدول جو
جدول جو

معنی په کره - جستجوی لغت در جدول جو

په کره
ارتفاعی در نزدیکی سنگرج سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پف کرده
تصویر پف کرده
ورم کرده، آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ گَ رَ / رِ)
دیگ بزرگ و طشت و کاسه. (آنندراج) ، نوعی بادزن است که بر گندم و غله زنند تا کاه از دانه جدا شود. از مجعولات شعوری است و همان را نیز صاحب آنندراج غلط ترجمه کرده است
لغت نامه دهخدا
(دَهْ پَرْرَ / رِ)
دارای ده پر. دهبرج. فیروزآبادی در کلمه دهبرج می نویسد معرب ده پر است یعنی صاحب ده پر، ولی نمی نویسد چه معنی دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کُ)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ رَ / رِ)
کوره ده. دهی کوچک و کم حاصل. ده بسیار کوچک و کم ارز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ وَ رَ)
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع در 52 هزارگزی باختر دیواندره و 7 هزارگزی شمال شوسۀ سنندج به سقز. هوای آنجا سردو دارای 95 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا توتون، غلات، حبوب، روغن، پشم و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جاجیم بافی و راه آنجامالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تعقیب. مصدر مرخم پی کردن بمعنی دنبال کردن و تعقیب کردن.
- پی کرد قانونی، تعقیب قانونی. رجوع به پی کردن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ رِ)
دهی از دهستان طارم علیاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 238 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
نام یکی از دیه های هزارجریب مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اسم هندی زاج سفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ دَ / دِ)
گسترده (فرش و جز آن). مفروش ساخته. باز کرده. انداخته. مهد، فراخ کرده، پخت کرده (قطعه فلز و جز آن). با پهنا ساخته. عریض کرده (جاده یا قطعه زمین و نظایر آن)
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ دَ / دِ)
آماسیده. ورم کرده. برآمده، پفالو
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ رَ / رِ)
پشۀ خرد. پشه ریزه
لغت نامه دهخدا
به لغت هندی از قول امین الدوله صاحب جامع، گل گیاهی است در شکل شبیه بانجدان و از نبات انجدان بزرگتر و مایل بسرخی و به تیرگی و بی طعمی و بوی بیّن ندارد و مخصوص بلاد هند است و بولس را اعتقاد آنکه سرد و تر است و جهت شری صفراوی و حمره و حصبه نافع است و اهل صناعت از آن خواص بسیار ذکر نموده اند و بدلش برگ بید انجیر را میدانند. رجوع به بهنکره شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
کمان چله شده. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. در 28 هزارگزی خاور قطب آباد و 2هزارگزی راه فرعی فسا به قطب آباد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانه شمال و مشرق جهرم به فارس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کُ رِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در پنج هزارگزی شمال باختری شیراز. سکنۀ آن 1216 تن. آب آن از قنات و نهر عظیم تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه کله
تصویر سه کله
کسی که سری بزرگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پف کرده
تصویر پف کرده
ورم کرده آماسیده پفیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه کوره
تصویر پشه کوره
پشه خاکی پشه ریزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گره
تصویر پر گره
پر چین پر شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه کرده
تصویر زه کرده
کمان چله شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر تره
تصویر پر تره
فرانسوی چهرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هره کره
تصویر هره کره
((هِ ر ُِ. کِ ر ِّ))
خنده شدید و خارج از اندازه
فرهنگ فارسی معین
از روستاهای بیرون بشم نوشهر، نام روستایی در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع اهرم چوبی که زیر کوله ی هیزم قرار دهند تا حمل آن
فرهنگ گویش مازندرانی
انتهای اجاق در کومه ی گالشی، پیرامون اجاق
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت داخلی آغل بره که محل تجمع گوسفندان ندوشیده است
فرهنگ گویش مازندرانی
محل دوشیدن شیر گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی